میراث هلیوس(جلد دوم) به قلم نگار بنی هاشمی
پارت هفتاد
زمان ارسال : ۷۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
همین که سوفیا خواست او را دلداری دهد صدای بال زدن برهام در میان راهروی سبز پیچید.
برهام به آرامی روی زمین نشست و با یک تکان به حالت انسانی خود برگشت.
رونیکا با خوشحالی از جا برخاست و سمت او دوید.
- وای خوبی؟ چرا انقدر دیر کردی؟
بعد از این حرف شروع به وارسی او کرد تا از سلامتش مطمئن شود.
برهام آرام خندید.
- به خدا خوبم من، ببین.
بعد چرخی
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نگار بنی هاشمی | نویسنده رمان
😂من خودکم انتظار نداشتم 🤭
۲ ماه پیشمریم
00چقدر بدِ که بشی موجودی که دلت نمی خواد باشی
۲ ماه پیشنگار بنی هاشمی | نویسنده رمان
خیلی از آدمهای بد خودشون یه زمانی قربانی بودن و بد بودن انتخابشون نبوده ولی دنیا بیرحمتر از این حرفهاست😢
۲ ماه پیشنیلوفر آبی
00مثل همیشه عالی بود خسته نباشید
۲ ماه پیشنگار بنی هاشمی | نویسنده رمان
مرسی که انقدر مهربونی🥰
۲ ماه پیش
سارا
00وای برگام ریخت😶اصلا انتظار نداشتم گذشته ی آرشام اینجوری باشه. چقدر دلم براشون سوخت